اولین روزهای این اولین فصل

خب تعطیلات هم بسرعت برق و باد گذشت .. بقول دوستی " تعطیلات عید چشم بهم زدیم تموم شد حالا اگه 

ماه رمضون بود هنوز روز پنجمش هم نگذشته بود !!!!  " ... چقدرم سخته بعدار چندین روز بخواب و بخور و

بخواب , دل کندن از تخت و پتوی گرم و نرم !!! آخ آخ امان از اولین صبح کاری ! هی هی هی ...  بگذریم ..

ما که نیمی از تعطیلات رو حفظ دیار کردیم و از شلوغی همیشگی شهرمون لذت بردیم و نیم دیگر رو هم از 

سکوت و زیبایی طبیعت فروردین  .... روز چهاردهم بود تا وارد باغ شدم انگار که درهای شهر شکوفه ها بروم باز

شده!خود خود بهشت بود قبل از اردی بهشت ... وقتی ریه هات به هوای سنگین و الوده شهر عادت میکنن 

خدایی لذتی داره بلعیدن هوای پاک و بارون خورده ی دشت و کوه .. منم که عاشق طبیعت یکی باید بزور

برم گردونه به این شهر شلوغ دودالود.. خلاصه که کاش شرایط روزگار فرصت میداد طور دیگه ای زندگی میکردیم !

امسال برا من و ما خیلی خوب شروع شد .. کاملا متفاوت از هرسال و البته این تفاوت شکرخدا از نوع خیلی خوبش بود ..

گرچه دو سه روزیه بخاطر احوالات یک عزیز کمی استرس دارم اما امیدوارم اونم بخیر بگذره .. 

بعداز اتفاقات ناخوشایندیکه در طی یک دهه وبلاگنویسی برام پیشومده واقعا از جزئیات زندگی خصوصی نوشتن

خیلی سخته ... گرچه کم کم سعی میکنم دوباره عادت کنم و بنویسم ... 

این اعتیاد فضای مجازی هم بد دردیست ! بــــــــد ! 



بهار آمد ..

یادمه اون قدیما لحظه ی سال تحویل رو خیلی دوست داشتم نه بخاطر جو مثبت و اونهمه 

هیجان تو فضا بلکه بخاطر صدای توپ و اون تن صدای دوست داشتنی که میگفت " آغاز سال یکهزار و .. " 

اصلن سال تحویل برا من توی همون صدای توپ و لحن دلنشین این جمله خلاصه میشد و شاید میشه 

چون دیگه سال تحویلای این سالها اونقدرا دلنشین نیست برام ... شمارش معکوس هست ولی 

صدای توپ و اون اقاییی که میگه آغاز سال یکهزار و سیصد ووو ... اینا نیست و من خیلی دلم میگیره 

برای نبودنشون ... میخوام به یکی از کانالای اونور آبی که اتفاقا خیلی سبک برنامه سازی و ایده های

خلاقانشون رو دوست میدارم پیشنهاد بدم برا سال تحویلای بعد به امید خدا اینقسمت رو هم توی 

برنامشون بگنجونن بلکه دل بنده و امثال بنده هم حســـــــــــــابی شاد شه ... 

از همه اینا بگذریم سخن نوروز و عید و عیددیدنی و عیدی گرفتن خوووش است .. 

رفقا سال نوتون , نوروزتون , عیــــــــــدتون مبارک .. ایشالا سال تازه براتون پرباشه از برکت و سلامت

و عشق و آراااامش ... اینا یعنی خوشبختی محض ! 

من ابتدای هرسال هدفای سال پیش رو و برنامه هایی که میخوام توی سال جدید بهشون بپردازم رو

برا خودم لیست میکنم ... این لیست شامل چندقسمته .. منجمله اهداف و برنامه های مالی , اهداف

و برنامه های اجتماعی , و یه قسمت خیلی مهم هم برنامه های شخصی و شخصیتی هست ..

تغییرات رفتاری که میخوام در سال تازه در خودم بوجود بیارم , ضعفها و ایرادهای رفتاری که میخوام

روشون کار کنم و خلاصه تصمیمات صغری و کبری زیاد میگیریم اول سال ... آخر سال هم این لیست رو

میذارم جلو روم و برا هر گزینه ایکه عملی شده یه تیک میزنم و از صفر تا ده هم نمره میدم به هر قسمت 

برا منکه واقعا مفیده و انگاری هرسال یه برنامه جلو رومه و دقیق میدونم چی میخوام و باید چکار بکنم ..

از ته دلم آرزو میکنم در سال تازه همه به آرزوهای خوبشون برسن .. دیدارها تازه بشه .. گرفتارها رهاشن

مشکلات فراوون اقتصادی گره ش باز شه .. بیمارا شفا پیدا کنن و چشم انتظاری برا هر انسان منتظری 

تموم شه .. امیدوارم همه مون یکسری بایدا و نبایدها رو فراموش نکنیم و یادمون باشه انسانیم و انسان

را انسانیت لازمست ... 


یاد من باشد فردا دم صبح جور دیگر باشم 

بد نگویم به هوا , آب , زمین 

مهــــــــــــربان باشم با مردم شهر

و فراموش کنم هرچه گذشت 

خانه ی دل بتکانم از غم 

و به دستمالی از جنس گذشت , بزدایم دیگر تارکدورت از دل 

بذر امید بکارم در دل , لحظه را دریابم 

یاد من باشد 

زندگی شـیرین است , زنــدگی باید کرد ... 


بوی عید

خب بسلامتی مشکل پست قبلمون هم رفع شد ... (آخیش ش ش  ) 

وای ازهمین الان میشه بوی عید رو حس کرد .. 

من بیشترازهرچیزی اون هیاهو و هیجان قبل عید خیابونها رو دوست میدارم ... عاشق اینم که روزای آخراسفند 

برم توی خیابونا و قاطی اونهمه تکاپو و هیجان و برو و بیا گم شم .... درسته چندسالیه بخاطر مشکلات فراوون و

درگیریای ذهنی و شغلی و مالی که مردم صبورمون دارن خیلی نمیشه اون برق شادی رسیدن عید رو توی 

چشماشون دید ولی جالبه که نوروز همچنان نوروزه و آیین های زیباش هم باوجود همه سدها همچنان 

پابرجا و پرطرفدار .... خوبه که علی رغم تمام دغدغه هایی که ما ملت داریم اما هنوزم روزای آخرسال و 

بخصوص شب عید خیابونا ولوله س و درست بعداز تحویل سال یه سکوت محض تمام شهر رو میگیره و 

یکساعت بعداز تحویل سال دوباره ترافیک وحشتناک اما ازجنسی متفاوت از ترافیکهای همیشگی !

من حتی ترافیک شب و روز عید رو هم دوست دارم ... امسال مشتاقتر از هرسال به استقبال بهار

خواهم رفت و با شوقی خاص روزها و شبهای مونده تا نوروز رو میشمارم ... نوروز یکی از جشنهای اصیل

باستانی ماست و البته از معدود رسوم باستانی که همچنان پابرجاست و مردم با تمام توان گرامی میدارنش ..

گرچه درکنار تمام شکوه و زیبایی نوروز میتونم استرس نهفته در چشمان پدران این اب و خاک رو حس کنم که 

خدایا یه کاری کن شب عید شرمنده بچه ها نشم ... میتونم دل بی قرار مادرانی رو حس کنم که نمیدونن فردا 

با چه بهونه ای جواب اشتیاق کودکانشون رو برا خرید عید بدن و دائم دلشوره دارن که

وای امروز که پرسید " مامان پس کی میریم برام لباس عید بخری ؟!! " چی بهش بگم؟؟؟

هنوزم چشمان پرحسرت کودکان معصوم بی پناه و سرگردان در خیابونهای شهرم که باااون چشمای

غمگین و زیباشون خیره میشن به بچه هاییکه همراه مامان و بابا اومدن برا خرید شب عید , دل منو آتیش

میزنه ........ بله نوروز سرزمین من پرازین تضادهاست و کاش نیمه پر این لیوان روز بروز پرتر و پرتر شه .... آمین!


** برخلاف میل قلبیم کامنت دونی رو میبندم ! اگر حرفی, نکته ای, انتقادی بود لطفا در قسمت "تماس با من"

از منوی بالای صفحه , برام پیغام بذارید ... از لطف همراهان همیشگی بسیار سپاسگزارم ... شاد باشید رفقـــا ..

خمار پلاس

نه به چندوقت قبل ک همه ملت با فیل** شکن گوگل^^پلاس رو باز میکردن اما ما با سرعت نور بدون کمک از هیچ فیلی در سرزمین زیبای پلاس چرخ میزدیم نه به این چند روزه ک حتی با کمک فیلها هم نمیشود ب پلاس وارد شد !!!! گویی خودمان را چشم زدیم ....    من دلم برا پلاس شدن در پلاس تنگیده ... دلم برا سبزی پاک کردن تو کوچه پس کوچه های پلاس لک زده ... اصلا بذار اعتراف کنم ک اگه همه ملت معتاد فیث بوق هستن ما اقاجان معتاد پلاسیم ، الانم دوز خماری بدجور زده بالا .. چ کنیم ما؟!!! 

آنفولانزای انسانی بس خفن

بشدت سرماخوردم ... یه انفولانزای وحشتناااااک که دقیقا دو هفته س منو خونه نشین کرده !!!

هرچقدر ازین مریضی و درد و رنجیکه باهاش اومد بگم کم گفتم فقط همینو داشته باشین که 

تا بحال چنین انفولانزایی رو تجربه نکرده بودم ... ایشالا همه همیشه سلامت باشن که سلامتی

عجب نعمت بزرگیه .... امیدوارم هممون قدرشو بدونیم ... 

الان دو هفتس سمت کامپیوتر هم نتونستم بیام .. سرکار هم کلن تعطیل ... ده روز که فقط و فقط

توی تخت بودم , تازه دو سه روزه تونستم دو قدم راه برم توی خونه ..البته همچنان سرگیجه و ضعف هست 

خداروشکر میکنم که دوباره تونستم بدون درد از پنجره به کوههای پراز برف و اسمون ابی خیره شم و لذت 

ببرم از صدای پرنده ها و پرواز کبوترا .... 

دلم بشدت برا کارم ..برا همکارا و دوستا و همینطور واسه کوه و طبیعت تنگ شده ... حتی برا اینجا ...

مراقب خودتون باشین رفقا و لذت ببرین از لحظه لحظه های زندگی